والسابقون، اولئک مقربون!

ساخت وبلاگ

الان نشسته ام که همگروهی ام کارهای پروژه را تمام کند. بیکارم و پر کار. اگر اینقدر حس فرسودگی نداشتم شروع میکردم به پر کردن اظهار نامه های مالیاتی اما فکرم میپلکد حول تخت نرمی که الان بی من خوابیده و صادقانه بگویم بالاترین اولویتم الان دیدن گل های صورتی رنگش است.

به این فکر میکنم که چقدر از رفتار تنظیم شده بیزارم حتی اگر هر از چندگاهی یادم برود. حالا گیرم خفیف و خار و ذلیل و آسان به نظر آمدید، که چه؟ نهایتش ارتباط با انسانی را "به دست نخواهید آورد" که به اینجور مزخرفات اهمیت میدهد و  البته که مانیفست دادنم راحت است. اما خب به قولم عمل خواهم کرد. برداشت اولیه ام از هرکسی را که از زمره ی انسان های بی اهمیت برایم بیرون آمد را مینویسم. مینویسم چون تقریبا مطمئنم به صورت دراماتیکی دارم آخر شاهنامه را میخوانم حتی اگر باز جاهلاانه منطق را جلو برانم و بخواهم برایشان فرصت اثباتِ دیگرگونه بودن بدهم.

دختری بر باد...
ما را در سایت دختری بر باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 1 ارديبهشت 1397 ساعت: 9:00