آتش رفت بر سرم، سوخته شد کلاه من...

ساخت وبلاگ

خب الآن من چه بخواهم؟

مگر نه اینکه ذهنمان به این سیستم فرساینده دچار شده که همیشه چیزی بخواهد و نداشته باشدش؟! شاید این هم حاصل زندگی در فضای سرمایه دارانه ایست که باعث شده عین آن تصویرسازی محشر چاپلین هی بخواهیم آچار فرانسه دور دکمه ی پیرهن افراد بچرخانیم  و از دشواری های تجسدیست که انسانش میگویند. ولی نه، ما در پی هر خواستن و نتوانستنی، تنها یاد میگیریم که دیگر نخواهیم که اگر مثلا پایمان قطع شده، دیگر نخواهیم قهرمان دو شویم و حالا سارتر هر گهی میخواهد بخورد و بگوید تقصیر خود ماست. این تقصیر نیست. این قصور نیست چرا که قصور در موجودیتی مفهوم میابد که ابژه ی مقابلش، به بلندای آسمان نیست. چینه ایست کوتاه و قصیر، و پایی که از رویش نپرد به حق، مفهوم مقصر  میابد.منطق محض.اگر هم میخواسته بگوید انسان چه مفهوم عظیمیست باز گه خوری مضاعفی بوده چرا که انسان منتهی علیه حقارت را به دست سوده. چه موحش زندگیست این تسلسل بی مفهوم دمها و بازدمها وقتی انسانیت ما، نه در حدود خواستن ها و راه یافتن به آنها، بلکه در دایره ی بی انتهای یادگیری این باشد که چه چیز را دیگر نخواهیم تا زمانی که بمیریم. به همین سادگی. آخ که من چقدر دوست داشتم بخوابم الآن. نه از این خوابهای کشدار کوآلا طوری که اینروزها میکنم  که انگار زمینه ی زندگی خواب است و یک ساعتی میخوابم و تا صبح خوابهای وصله پینه داری میکنم آگاه به زمان و سنگ گند دنیا را توی ذهنم میغلتانم تا بزرگ و بزرگتر شود و مغزم بترکد و بمیرم ولی چون خوابم هیچ مهم نیست. از این خوابهای 8 ساعته ی قشنگ و بورژووازی که آدم پی اش میتواند بگوید خواب بوده. ذهنش خالی بوده و حتی رویا و کابوسی نداشته.از این خوابها که صبحش یکی در بی خبری ات نگوید دیشب چرا آمدی اتاقم به من زل زدی و رفتی،  از این خوابها که از کل طولش هیچ چیز به یاد نمی آورید و اگر در اثنایش اسلواکی به نقشه ی کره ی زمین بپیوندد یا ملکه الیزابت شوهر بکند، همان لحظه با خبر نمیشوید. از آن خوابهایی که در گوشیتان وقتی کتاب میخوانید تا خوابتان ببرد، تا وقتی پلکهایتان را باز میکنید صفحه ی گوشی دوباره قفل شده باشد یا حداقل چراغش خاموش شده باشد و تا صبح حداقل 300 صفحه ای خوانده باشید نه 50 صفحه ی متلاشی شده در خطوط پر رنگ خواب آلودگی بی فایده. به هرحال، من همان انسانی ام که آواز را برای پر کردن لحظه های سکوت میخواستم و بهم گفتند اگر خفه شوم به نفع سوسیال دموکراتهاست . من همان تجسد پیشینم. خوش یا شور بختانه. 

دختری بر باد...
ما را در سایت دختری بر باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 32 تاريخ : جمعه 19 آذر 1395 ساعت: 11:34