یک یاس هایی هست آدم میخواندشان. نه از خواندن های هایدگری. نه خواندن به مثابه ی زبان تکلم. خواندن به مانند نقشه. یعنی میفهمی الان کجاست. عین آن حجم بزرگ الکل که از نزدیکی اش به دماغت، تا وقتی که پاشیده میشود به سراسر معده ات، میفهمی کجاست. یا حتی وقتی قطره قطره قطره میشود خون رگهایت. که میگوید مایوس نباش؟ در عدم اقرار نیاز به آغوشی صرفا صادقانه، یک تزویر کثیفی پنهان است شاید.
دختری بر باد...برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 73