سرد تویی، که سرد میخواهم... سرد باد...

ساخت وبلاگ

گغوناد کلاف سرخ و خیسم را به زور از دستم گرفت و گذاشتش روی میز. لحاف را که میکشید به رویم، گفت:

-سرد است. از پرده ی آبی متنفرم.

و آمد دراز کشید کنارم. به اندام سرد کبودش، تاب داد و زانوهایش را به پشت زانو هایم، شکمش را به کمرم و سینه اش را به پشت سینه ام چسباند. انگشتان سرد لرزانش را به مال من پیچاند، سرش را آورد نزدیک گوشم و زمزمه کرد: من همیشه همینجا بوده ام. یادت باشد.

 تنگتر در آغوشم کشید و در من حل شد. محو شد و من شد.

خوابم می آید.

دختری بر باد...
ما را در سایت دختری بر باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 1:03