حالم بد است. حال ناظری را دارم که برای پرت کردن حواسش از غم انبوهش، نشسته به تماشای تاتر روزمرگی های خودش، و هر لحظه که در صحنه کسی نمی ماند غیر از او، دیگر تظاهر فایده ای ندارد و هر دو یک نفرند، با غم مشترک، زل میزنند به همدیگر، هر کدام با دستانش صورتش را میپوشاند و میگرید.
برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 50