زیر درخت گلابی

ساخت وبلاگ

یکهویی خواستم بروم بخوابم. همینطوری که به حرکات اغواگر صورت کوین اسپیسی خیره شده بودم fn+f4 زنان لپتاپ را خوابندم و پیرهنم را درآوردم_نکند پنجره روبرویی باز شود؟_ برای صد هزارمین با این فکر در سرم چرخید و یادم انداخت پنجره را ببندم که اول صبحی کبوتر ها باز نیایند تو خلوت کنند. چراغ را که خاموش کردم یادم آمد تنهایم و برای اولین بار یک چیزی پیچید توی وجودم. یک چیزی مثل ترس. ترس نبود ولی آن صدای جیغی که عصرتوی ترک نحس Stalaggh شنیدم توی کله ام میپیچید. برای هزارمین بار دوباره به این فکر کردم که من چطور دیوانه ای خواهم شد. حتی به این فکر میکنم که من هرگز دیوانه نخواهم شد.اما حتما جوری توی دنیای خودم غرق میشوم، که دیگران دیوانه فرضم خواهند کرد؛ دریغ از این که  من شیدای منتهی الیه بیتفاوتی هستم. کمی هم به کریپتوگرافی فکر کردم و الن تورینگ بی نوا. نوا گفتم شجریان یادم آمد و آن آهنگ همایون که آن آنالیزگر صدا با چنان شوقی گوشش میداد که از شوقش مو به تنم سیخ میشد. چقدر خوب است انسان ها شوق کنند. چقدر حالم بد میشود از زنده هایی که نمیتوانی سر ذوق بیاوریشان. انگاری هرچیزی یا زیادی پیش پا افتاده است، یا خیلی تکراری.  بعد دوباره به این فکر کردم که پارتنر داشتن در زندگی چقدر خوب است و چقدر سخت و است و چقدر جای خالی اش در صورت نبود اصلا حس نمیشود. روانا که نمیشود. انگار اینجور نیازها عین همان دندان کشیده شده هستند که دندانهای کناری یکجوری می آیند جایش را پر میکنند. حالا هم دارم به جنگل بلگراد فکر میکنم و طعم مزخرف راکی. کیف نارنجی  قشنگم میان برگها تاب میخورد. مادر بزرگم پرسید کی می آیم پس؟ وقتی گلابی ها رسیده باشند؟ و من عاشق تقویمش شدم. چرا که دعوت هایش با طبیعت خو گرفته. پیشتر با گیلاس های سرخ همزمانم کرد و پیش از آن، با عطر سحر انگیز گل سرخ.  دلم درد میکند و باز سایه خاکستری دلتنگی روی دلم سایه می اندازد. فردا یک نامه ی دیگر مینویسم. حرفها که زده میشود، انگار کارت تمام میشود. 

دختری بر باد...
ما را در سایت دختری بر باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abarbaad3 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 20:00