در تیره روشنی ساکن، سایه ی متحرکش فرود آمد. یکی راست و یکی خم. یکی بزرگ و دیگری ناچیز. یکی پر از آتش و دیگری خاکستری نمناک، یکی جلودار و دیگری منتظر. چیزی در میان نبود مگر تعلیق کشنده تر پیش از ضربه، و قلبی که خائنانه میتپید... قلبی که خائنانه همچنان میتپد و ثانیه های بیهوده را به روی هم انباشه میکند.
نقطه سر خط.