دختری بر باد

متن مرتبط با «بی زمانی و بی مکانی» در سایت دختری بر باد نوشته شده است

با اتمامی صمدگونه.

  • فی‌الواقع هر ارتباطی مولودِ سمپاتیست و سمپاتی هم معلولِ میزان برابر و کیفیت‌ِِ مشابه‌ِ بدبختی. کوتاه این که برای داشتن رابطه‌ی ارضا کننده، طرفین‌ِ (به سکون ف) رابطه باید به میزان برابر احساس بدبختی کنند وگرنه سیز ساغ، بیز سلامت. , ...ادامه مطلب

  • والسابقون، اولئک مقربون!

  • الان نشسته ام که همگروهی ام کارهای پروژه را تمام کند. بیکارم و پر کار. اگر اینقدر حس فرسودگی نداشتم شروع میکردم به پر کردن اظهار نامه های مالیاتی اما فکرم میپلکد حول تخت نرمی که الان بی من خوابیده و صادقانه بگویم بالاترین اولویتم الان دیدن گل های صورتی رنگش است. به این فکر میکنم که چقدر از رفتار تنظیم شده بیزارم حتی اگر هر از چندگاهی یادم برود. حالا گیرم خفی, ...ادامه مطلب

  • ما نیز روزگاری...

  • مامانم میگه دبستانی بوده که تازه یدونه از این ضبط صوتا میخرن. یه روز از مدرسه میان و یه کاست میذارن توش تا گوش بدن با داییم، میبینن مامانبزرگم وقتی کسی خونه نبوده، با سینی ضرب گرفته و خونده و ضبط کرده رو کاستای آهنگ. به روش نمیارن:) ,روزگاری ...ادامه مطلب

  • سیب سرخی از ماکوندو

  • افتاب بی رمق مهرماهی میزد پس کله ام و من سیب سرخ بزرگ را توی دستم بالا میدانداختم از رقصیدن نور روی پوست کشیده ی براقش لذت میبردم که چشمم به پیرمرد افتاد. با سر نیمه طاس و عینک طبی کوچکی که درست تا انتهای ناراحت کننده ای از بینی گوشتالویش لغزانده بود,ماکوندو ...ادامه مطلب

  • از خود با خویش*

  • فکر میکنم به ننوشتن. نگفتن. نشنیدن و نشناختن. فکر میکنم به این که چرا نمینویسم این روزها. این که خوانده نمیشوم. چراغم لبریز از روغن کلمات با فتیله ای خاموش سیاه، من اما مدفون در لجه  ی غریو خویش. آخ که نوشتن همین روزمرگی های بی اهمیت را روی کلمه دادن نیست. نوشتن باید پیچ چراغت را بپیچاند، فتیله ی سفید زیر سیاهی مغمومش را سر افراز کند تا  روغن را بمکند و برساند به آتش فروزانی که دودش میکند، دودش می,خویش ...ادامه مطلب

  • غصه ورم داشته... غصه ی من که عین تو نیست...

  • ببین ابرها را گغوناد...ولش کن آینه را...بیا کنارم دراز بکش، بگذار موهایت پخش گل های قالی شود، بگذار آفتاب بی رمق شهریوری چشمانت را بزند و نسیم دلگیر تهیگاهت را پر کند از نوازش خنکش. بیا ببین گغوناد ابرها را... ابر های شگفت آور را... بیا گغوناد، بیا سهمت را از آسمان محبوس در قاب پنجره بگیر، پیش از فصل سردی که پرده ها ر,داشته,نیست ...ادامه مطلب

  • دلهره ی ویرانی

  • حتی ایده ی بیشتر خواستن از زندگی، همان تردیدی را به نهادمان میچکاند که در دست بردن برای لمس صورت معشوقی بی خبر موج میزند... و اندیشه ی مرگ، با اقتدار ایستاده پشت توهم آغوشی در پاسخ یا بوسه ای آشکارا در انتظار. مرگ همیشه به سراب امید، انسان را به آغوش خود میکشاند. او همیشه همانجا بوده. پشت زیباترین بی موجودهای کویر بی رحم زندگی. ,دلهره,ویرانی ...ادامه مطلب

  • مرا همین هوای زیبا نابود کرد

  • ... ارغوان ویران است؛هردومان ویرانیم. (0 لایک) ,همین,هوای,زیبا,نابود ...ادامه مطلب

  • و کتاب فروشی که ایشی گورو نداشت.

  • از قهر به آشتی.از منفی به مثبت.از دور به نزدیک. از صحبت به مصاحبت. از رفیق به مرافقت. از همه کس، به هیچکس.,فروشی,نداشت ...ادامه مطلب

  • من تمامی مردگان بودم...

  • با من رازی نبود نه تبسمینه حسرتیبه مهر  مرا  بی‌گاه در خواب دیدی و با تو  بیدار شدم... (0 لایک) ,تمامی,مردگان ...ادامه مطلب

  • هژمونی خصوصی

  • همانا شکنجه ی برتر، اینه که مجبور به سر و کله زدن به نفهم باشی. (0 لایک) ,هژمونی,خصوصی ...ادامه مطلب

  • مدوسای کوچک

  • خسته و گرما زده تکیه داده بودم به دیوار مترو، درست جلوی در. زنهای دست فروش با فریاد "خانومم خانومم" داشتند حالم را به هم میزدند و من، با کمری دردناک و دلی پر تهوع، فقط چشم دوخته بودم به چراغ نشانگر ایستگاه ها. توی یک ایستگاه خلوت، که نه کسی سوار شد و نه پیاده، با چهره ی گیج و چشمان درشت سبز رنگش وار, ...ادامه مطلب

  • صعب روزی، بولعجب کاری، پریشان عالمی (2)

  • ماها رو 10 دیقه به 9 شب میکردن توی تخت، یه قصه شامل روابط عاطفی نا سالم حیواناتی که تو زنجیره ی غذایی به امتداد هم بودن پخش میکردن و تهش گنجشک و شب  بو و ملخ و لک لک و  ببعی لالا، ما هم سگ کی باشیم، پس لالا! حالا من ده و نیم شب تازه قصه پخش میکنن شامل سفرهای پر  خانواده، شامل ابژه های رئال و ته مایه, ...ادامه مطلب

  • من بو جهانه سیغمازام...

  • دنیا کوچک میشود. تنگ و تنگ و تنگ تر، پاهایم را جمع میکنم توی شکمم، سرم را میگذارم روی زانو هایم و تا میتوانم خودم را فشار میدهم توی خودم... همه ی چیزهای کوچکی از خودم را که دنیا را اشغال میکرد را میاندازم دور؛ عکس های با لبخندم، آهنگهایی که دغدغه ندارند، رژ لب های پر رنگ بلندی موهایم و  هر یادآوری ا, ...ادامه مطلب

  • نبرد قدرت در قلمرو اتاق کوچک سبز

  • مورچه ها امروز بعد از مدت ها پرسه زنی و کشته شدن، عصیان کرده و به رهبری یک مورچه ی شجاع، روی دیوار اتاق من به خط شدند و به من حمله کردند.  حمله ی غافلگیرانه ی مورچه ها با سلاح شیمیایی خنثی شد. (0 لایک) , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها